دانلود رمان بازگشت به لموریا از زهرا رئیسی.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،کتاب رمان بازگشت به لموریا را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود کتاب رمان بازگشت به لموریا از زهرا رئیسی با ما همراه باشید
خلاصه کتاب رمان بازگشت به لموریا از زهرا رئیسی:
داستان در مورد شرح زندگی روانشناسی جوان به اسم ارغوان ارغوان که برای سالهای طولانی در ظاهر یک مترجم زندگی میکرده است؛ هم اکنون شرایط را به گونهای تجسم میکند که لازم است از انزوا بیرون آمده و در مورد بروز افکار خود جسارت بیشتری به خرج دهد. او از کمک موجوداتی از سیارات دیگر بهره گرفته و داستانهایی از زندگیهای گذشتهی خود در تمدنها و سیارات دیگر نقل میکند. داستانم رو از پایان شب سیاهش شروع می کنم. فکر می کنم که بتونه یه شروع خوب باشه. چون قرار نیست پایان تلخی داشته باشه، قرار هم نیست تراژیک باشه. این یه داستان عاشقانه است. ولی صرفا درباره ی عشق بین دو نفر نیست. شخصیت های زیادی رو می خوام معرفی کنم. و پا رو از این سیاره هم فراتر می ذاریم. حتی می خوایم وارد زمین بشیم و سراغ موجوداتی بریم که اونجا زندگی می کنن. خیلیا میگن این داستان تخیلیه، اما به نظرم حتی اگر سنگ هم شروع کرد به حرف زدن میشه از حرفاش چیزایی یاد گرفت، این که طرف ظاهرش یه سنگه که قرار نیست حرفش رو پوچ و بی معنی کنه.
بخشی از کتاب رمان بازگشت به لموریا از زهرا رئیسی:
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، من بودم توی آخرین روز سخت زندگیم. البته اون روز واقعا نمی دونستم که آخرین روز های پوچی و سردی رو سپری می کنم. دانشجو بودم و بر خالف دوستان ترگل و ورگلم، ظاهر شلخته و داغونی داشتم. خوابگاه دانشجویی، کنار دریا، رشته ی روانشناسی، بی پول و افسرده. این کامل ترین بیوگرافی اون روز های من بود. آرزو داشتم اتفاقی بیوفته. یه حرکت جدید، یه چیزی که زندگیمو عوض کنه. خیلی احساس تنهایی داشتم. دوست دوران کودکی و نوجوانیمو درست سال آخر دبیرستان از دست داده بودم و اولین تجربه ام از عاشقی هم همون عشق های ممنوعه ای که حتی خوده طرف هم خبر نداره عاشقش هستی با اعتراف و رد شدن بدی تموم شد. یعنی بالاخره به مخاطب خاص محترم گفتم که جناب من شما رو مدت زیادی هست که دوست دارم، و این جفا و بی اعتنایی که بر ما روا می داری والا که درست نیست. مخاطب خاص مورد نظر هم که دلش با ما نبود راهشو کشید و رفت. ولی موضوعاتی بود که بیشتر آزارم میداد و اصلا علت روزگار غمگین
من هم همین مسائل بود. من جمله سوالاتم این بود که; اصلا ما توی این دنیا چیکاره ایم؟ اگه قرار نیست به جایی برسیم پس چرا این راه سخت و ناخوش آیند زندگی رو طی کنیم؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.